طاووس - Tavoos

وبلاگی برای با هم بودن !

طاووس - Tavoos

وبلاگی برای با هم بودن !

تندیس آفرینش

مردی در مزرعه اش مشغول کند و کاو بود . که مجسمه ای زیبا و مر مرین یافت . آن را برداشت و نزد مردی که شیفته ی آثار باستانی و اشیای عتیقه بود ، برد و به او نشان داد . مرد آن را به گران ترین قیمت از او خرید ف سپس هر کدام به راه خود رفتند . همان طور که مرد فروشنده به خانه اش باز می گشت ، با خود اندیشید : « این همه پول ، چه قدر زیاد است و به راستی مرا شگفت زده می کند که مرد عاقلی این همه پول را صرف خریدن تکه سنگی بی زبان و بی حرکت می کند ، در حالی که از هزاران سال پیش ، در زیر خاک مدفون بود و کسی از وجودش آگاه نبود . »
در همان لحظات ، خریدار مجسمه ، متفکرانه به آن نگاه می کرد و با خود می گفت : « تو چه قدر زیبایی ، تو چقدر زنده ای ، خداوند تو را مبارک گرداند ، تو رؤیای کدام روح آسمان هستی ؟ به راستی ، آن طراوت و زیبایی را خواب هزار ساله در آرامش زمین به تو بخشیده است ! به خدا سوگند ، نمی فهمم چگونه انسانی می تواند چنین پیش کشی نادر و بی نظیر را به پولی بی جان و فناپذیر بفروشد ؟! »
نظرات 2 + ارسال نظر
میترا پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:23 ب.ظ http://iceheart3.blogspot.com/


سلام وبلاگ قشنگی و پر محتوی داری حالا که آنلاینیم چرا کسب درآمد نکنیم؟
بدون حتی یک ریال سرمایه گذاری فقط از حضورتان در اینترنت کسب در آمد کنید حتی اگه وقتی براش نذاری هر ماه حداقل $20 می گیری

دختر نارنج و ترنج جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:26 ب.ظ

چه جالب..... منظر هر دو نفر برای خودشون منطقیه! اما چقدر تفاوت طرز فکر وجود داره....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد