عاشق شدن ، عیب نیست و عاشق ، گناه کار نیست ، عشق ، معیوب نیست بلکه آرزویی ست که همگان برای برآوردنش ، تلاش بسیار کرده اند اما موفقیت ، نصیب هر کسی نشده و نمی شود . کسی که بخواهد عاشق باشد . باید سالم باشد و بهترین چیزها را برای همگان بخواهد و بی درنگ باید راست گو و درست کار باشد . کسی که ادعا می کند عاشق شده ، نباید بر گناهانش بیفزاید و به دیگران ظلم کند زیرا عشق ، کمیتی پاک است و با خود ، پاکی را به ارمغان می آورد . عاشق دوست دارد زیر باران قدم بزند چون باران هم پاک است اما بیش از همه ، عاشق واقعی پاک است و معشوق باید با دلی سرشار از دوستی ، قلب عاشق را پذیرا باشد و به آن لطف و بخشش عطا نماید زیرا بخشش ، رسم عاشقان است و عاشق در همه حال بخشنده است .
سهم من از زندگی کنجی نشستن ، غصه خوردن نیست . سهم من از زندگی افسوس بودن یا نبودن نیست . سهم من از زندگی احساس خوب زنده بودن ، شاد بودن دیدن لبخند تو تنها نبودن یا به تعبیری « نشستن بر لب جوی است » و آری هر نفس ، یعنی امید .
از هیاهوی واژه ها خسته ام ، من سکوتم را از اوراق سپید آموخته ام . آیا سکوت روشن ترین واژه ها نیست ؟ همیشه در خلوت مرگ را مجسم دیده ام ، آیا مرگ خونسردترین واژه ها نیست ؟ تا چشم گشودم از چشم زندگی افتادم . شبی شاید ، امشب زیر نور یک واژه خواهم نشست . نام خونسرد معشوقه ام را بر حواس پنجگانه ام خال خواهم کوفت .و هم زمان پایین آخرین برگ خاطراتم خواهم نوشت : پایان !